
نامه هایی از پراگ
رقص کلمات پرویز دوایی در غربت
ماهنامه شستی- «آنچه سخت است در این وسط، دل کندن از آدمهاست.
دل بستن... آسان است
و همگی نیاموخته بلدیم دل بستن را،
ولی کسی دل کندن را به ما یاد نداده است... »این قلم بی نظیر و جادویی مردی است که سی سال در پراگ زندگی کردن و فارسی را چنین شیوا بسط داد.
پرویز دوایی، قصهگوی غریب پراگ، در «سی نامه از پراگ» با قلمی جادویی، خواننده را به کوچههای بارانخوردهی خاطره و نوستالژی میبرد. این کتاب، مجموعهای از نامههای خیالی نیست، بلکه تابلویی است از دلتنگیهای یک مهاجر که با ظرافت، زندگی را نقاشی میکند. دوایی، منتقد و نویسنده نامدار که عاشق سینما است، در این کتاب نامههایی از پراگِ سرد و خاکستری مینویسد، اما انگار هنوز در کوچهپسکوچههای لالهزار قدم میزند. او با توصیفهایش از یک کافهی دنج، صدای باران روی سنگفرش، یا عطر قهوهای که در سرما بخار میکند، چنان حس زندهای میسازد که خواننده خود را در آن لحظه گم میکند. کمتر کسی میداند دوایی، منتقد سینمایی برجسته، با این کتاب به نوعی ادای دین به ادبیات کرد و نشان داد که قلمش نهفقط در نقد، بلکه در خلق تصاویر شاعرانه هم بینظیر است. او غربت را نه با تلخی، بلکه با شیرینی خاطره روایت میکند، گویی هر نامه، بوسهای است بر پیشانی گذشته. این کتاب، دعوتی است به غرق شدن در کلماتی که مثل موسیقی، قلب را نوازش میدهند و خواننده را وامیدارند بگوید: «آفرین، پرویز، تو شاعر غربت مایی!»
برچسب ها : پرویز دوایی نامه هایی از پراگ کتاب سینما داستان